یکی از افرادی که در دفتر آیت الله بهجت است نقل می کند: یک شب صدای گریه آقا خیلی بلند شده بود، خیلی کنجکاو شدیم ، ایشان فقط خدا را صدا می زدند ، ما هم مانده بودیم که چه چیزی از خدا می خواهند ، این جریان در همان زمانی بود که تازه ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرده بودند. حضرت آقا بعد از گریه های طولانی خطاب به حضرت حق عرض می کنند: نکند این چیزهایی که الان به من رسیده مرا از تو دور کند، اگر این چیزها می خواهد سبب دوری من از تو شود، اینها را از من بگیر.
پرده نشین ، شرح کلمات عرفانی اخلاقی آیت الله بهجت ، صفحه 32
صبح روز عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود 100اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند.
فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی»
اسیران عراقی شعارم را جواب میدادند بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید!
او میگفت: قربانی من هستم «انا قربانی» و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم.
تا زمانی که انسان نفی خطورات نکند حضور قلب حاصل نخواهد شد. شرط حضور قلب آن است که انسان متوجه به معشوق خود باشد در مقام قلب.در نماز اکثری افراد به دلیل حشر بیش از حد با دنیا ذهن آنها از افکار دنیوی پر است و وقت فکر کردن به معشوق حقیقی را ندارند چه برسد کهدر مقام قلب حضور را به الله متوجه کنند.چون قلب مرتبه ای است از مراتب انسان که حقیقت اشیاء در آن مرتبه ثان می یابد مراتب دیگر انسان همچون مقام عقل است که ادراک معقولات می کندو مقام وهم که ادراک جزئیات می کند. در نماز حضور در مرتبه ی قلب هدف است نه حضور در مرتبه ی عقل یا وهم یا خیال. چون حضور در مرتبه ی عقل می شود معقول و حضور در مرتبه ی وهم می شود موهوم. حضور الله باید در مقام قلب انسان باشد ادراک شود و این را به مراتب پایین تر سرایت دهد. چون قلب بالاتر از مراتب دیگر است. به یک معنا مقام قلب انسان سرچشمه ی معقولات و اوهام و تخیل و افکار انسان است.
روح عبادت حضور قلب است. و در صورت انجام اعمال بدون حضور قلب اگرچه تکلیف از انسان اسقاط می شود اما نماز تاثیر خود را نمی گذارد و به یک معنا قبول نمی شود. نماز معراج سالک است.
نماز خود را بپایید و مراقبت هایتان را بیشتر کنید تا در نماز جمع شوید.
آیت الله کمیلی
آن روز، به مسجد نرسيده بود. براي نماز به خانه آمد و رفت توي اتاقش. داشتم يواشکي نماز خواندنش را تماشا ميکردم. حالت عجيبي داشت. انگار خدا، در مقابلش ايستاده بود. طوري حمد و سوره ميخواند مثل اين که خدا را ميبيند؛ ذکرها را دقيق و شمرده ادا ميکرد. بعدها در مورد نحوهي نماز خواندنش ازش پرسيدم، گفت:«اشکال کار ما اينه که براي همه وقت ميذاريم، جز براي خدا! نمازمون رو سريع ميخونيم و فکر ميکنيم زرنگي کرديم؛ اما يادمون ميره اوني که به وقتها برکت ميده، فقط خود خداست.»
نوجواني شهيد عليرضا کريمي
آيت الله فهرى نقل مى كنند كه جناب شيخ رجبعلی خیّاط به ايشان فرمودند: روزى براى انجام كارى روانه بازار شدم انديشه مكروهى در مغزم گذشت ، ولى بلافاصله استغفار كردم .
در ادامه راه شترهايى كه از بيرون هيزم مى آوردند، قطار وار از كنارم گذشتند، ناگاه يكى از شترها سنگى به سوى من انداخت كه اگر خود را كنار نكشيده بودم آسيب مى ديدم .
به مسجد رفتم و اين پرسش در ذهن من بود كه اين رويداد از چه امرى سرچشمه مى گيرد و با اضطراب عرض كردم خدايا اين چه بود؟
در عالم معنا به من گفتند: اين نتيجه آن فكرت بود كه كردى . گفتم : گناهى كه انجام ندادم .
گفتند كه : آن سنگ هم كه به تو نخورد.
صبح ها وقتے برای نـــماز بلند مےشد سر و صـــدا نمےکرد.
وقتےکہ مےفهمیدم نماز صبحش را خوانده تعجب مےکردم!
یک بار پرسیــــدم ؛
کے نماز صبح را خواندی کہ من متوجہ نشدم؟!
او هم با خنــــده گفت ؛
خـــــدا دوست نداره من سر و صدا کنم و اینهمه آدمو از خواب بیــــدار کنم.
من کنجکاو شدم بفهمم چطور بی سر و صدا برای نماز بیدار میشه!
یک شـــب زود تر بیدار شدم تا بفهمم چطوری اینکارو انجام میده.
...
بیدار شد و رفت وضــــــو بگیرہ
حتے یک لامپ هم روشـــن نکرد،
قبل از این که شیر آب را باز کند یک دستمال زیر شیر آب گذاشــــت تا صدای آب بقیه را بیدار نکند !
بعد با آرامـــــش و سکــــوت رفت یه گوشه .
تو همون تاریــــکے شروع به خواندن نماز کرد ؛الله اکــــــبر...
شهید اسماعیل سریشی