-
حاج علی دستی را که از زیر آرنج قطع شده بود، با بند کفش بست و داخل جیبش گذاشت و تا زمانی که رنگش از خونریزی سفید نشده بود کسی متوجه دست او نشد،
خلاصه با زور و کلک حاجی را راضی کردند برود عقب، او هم رفت.
وقتی به بیمارستان رسید، با کمال خونسردی جلوی یکی از دکترها را گرفت و دست قطع شده اش را روی میز گذاشت و گفت: دکتر جون، این دست قلم شده مال منه؛ ببین اگه می تونی یه کاریش بکن. دکتر با دیدن دست داغون و متلاشی حاج علی یک دفعه پشت میز کارش از حال رفت.
علیرضا پس از قطع دست راستش، گلنگدن سلاح را با دندان مىكشيد و مسلح مىكرد.
شهید علیرضا موحد دانش