• بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن .

    حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد.
    هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد : عبادي ! بچه ها شام چي داشتن؟

    همينو. واقعاً ؟ جون حاجي ؟نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم .

    حاجي قاشق را برگرداند . غذا در گلويم گير كرد .
    حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
    حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم

مطالب مرتبط

علامه حسن زاده آملی

شهید خرازی

علامه سید علی قاضی

شهید همت

شهید زین الدین

شهید آوینی

عارفین

زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند و آنان به حقیقت عارفین واقعی بوده اند

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]