• لبخنده پشت خاکریز


    دسته ما معروف شده بود به دسته پيچ و مهره اي ها ! تنها آدم سالم و اوراقي نشده ، من بودم كه تازه كار بودم و بار دوم بود كه

    به جبهه آمده بودم. ديگران يك جاي سالم در بدن نداشتند . يكي دست نداشت ، آن يكي پايش مصنوعي بود و سومي نصف روده

    هايش رفته بود و چهارمي با يك كليه و نصف كبد به زندگاني ادامه مي داد و ...

    يك بار به شوخي نشستيم و داشته هايمان (جز من) را روي هم گذاشتيم و دو تا آدم سالم و حسابي و كامل از ميانمان بيرون

    آمد! دست، پا، كبد، چشم، دهان و دندان مجروح و درب و داغون كم نداشتيم. خلاصه كلام، جنسمان جور بود.

    يكي از بچه ها كه هر وقت دست و پايش را تكان مي داد، انگار لوله هايش زنگ زده و ريزش داشته باشد، اعضا و جوارحش صدا

    مي كرد، با نصفه زباني كه برايش مانده بود گفت:« غصه نخوريد ، اين دفعه كه رفتيم عمليات از تو كشته هاي دشمن يك دو جين

    لوازم يدكي مانند چشم و گوش و كبد و كليه مي آوريم ، يا دو سه تا عراقي چاق و چله پيدا مي كنيم و مي آوريم عقب و برادرانه

    بين خودمان تقسيم مي كنيم تا هر كس كم و كسري داشت ، بردارد. علي ، تو به دو سه متر روده ات مي رسي. اصغر ، تو سه

    بند انگشت دست راستت جور مي شود. ابراهيم ، تو كليه دار مي شوي و احمد جان ؛ واسه تو هم يك مغز صفر كيلومتر كنار مي

    گذاريم. شايد به كارت آمد! » همه خنديدند جز من .

    آخر «احمد» من بودم.


مطالب مرتبط

علامه حسن زاده آملی

شهید خرازی

علامه سید علی قاضی

شهید همت

شهید زین الدین

شهید آوینی

عارفین

زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند و آنان به حقیقت عارفین واقعی بوده اند

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]