مرحوم کل احمد آقا (رند عالم سوز) نقل می کردند که : « روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند : در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل علیه السلام سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود.»
شعر در ادامه مطلب....
خوش به حال شهدا نور صفا را دیدند
درشب واقعه مصباح خدا را دیدند
خوش به حال شهدا چشم ز دنیا بستند
در عوض بارگه هفت سماء را دیدند
خوش بحال شهدا بنده شیطان نشدند
در تجلی گه اخلاص خدا را دیدند
خوش بحال شهدا؛وای بحال من و تو
ما کجا و شهدا؛ بین که بهشت را دیدند
ما پی تذکره کرب و بلا می گردیم
شهدا شاه ذبیحأ به قفا را دیدند
ما دعای فرج و ندبه زبر میخوانیم
شهدا مهدی خورشید لقا رادیدند
ماهرویان ره صد ساله به یک شب رفتند
قدمی پیش نهادند قدما را دیدند
خوش بحال شهدا عقده گشایی کردند
اهتزاز علم عقده گشارادیدند
دست برسینه نهادند و سلامی دادند
تاکه فرماندهی کل قوا را دیدند
نام فرمانده کل شهدا عباس است
ای خوش آن قوم یل شیر خدا رادیدند....
شور شلمچه می زند این دل بیقرار من
عقده گشا نمی شود سینه انتظار من
شلمچه! بیصدا شدی؟! مگر تو خاکِ مُرده ای؟!
به سوی عاشقــان حـق ، چـرا مـرا نَبُرده ای ؟!
به سبزه زار سینه ام زبانه های آتشی
تو خونبها و مرقدِ شقایقهای سرکشی
شلمچه! گریه می کنی زغصّه نهفته ات؟!
ز لاله های عاشق درون خاک خفته ات ؟!
شلمچه! غمگسارما درون خاک خفته است
ز غربتِ نگـاه تـو ، سخــن مــرا نگفته است
شلمچه! آسمان تو پُـر از گل و ستاره شد
دلم ز گیســوان گــل دوباره پـاره پـاره شد
شلمچه ! بوسه می زنم به بازوان غیرتت
به خیمه گاه عزّت و به دیده بان همّتت
به چشم خود چه دیده ای که اینچنین فتاده ای؟!
شهیــدِ بی ســرِ مــرا ، کـجــا تـو جـا نهـاده ای ؟
شلمچه! داغ سینه ات دوباره تازه کرده ام؟!
بدان که خاطرات تـو ، ز جان و دل خریده ام
شلمچه! اینچنین چرا به خاک و خون تپیده ای؟
شکایتی نمی کنـم ، تـا بـه کجـا رسیـده ای؟!
بـه احتـرام خاک خـود شفـاعتی بکـن مــرا